رباعیات ابوسعید ابوالخیر

دارم صنمی چهره برافروخته‌ای
وز خرمن دهر دیده بر دوخته‌ای

او عاشق دیگری و من عاشق او
پروانه صفت سوخته‌ای سوخته‌ای
======
در کوی خودم مسکن و ماوا دادی
در بزم وصال خود مرا جادادی

القصه به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی
======
ای دیده مرا عاشق یاری کردی
داغم زرخ لاله عذاری کردی

کاری کردی که هیچ نتوان گفتن
الله الله چه خوب کاری کردی
======
ای دل بر دوست تحفه جز جان نبری
دردت چو دهند نام درمان نبری

بی درد زدرد دوست نالان گشتی
خاموش که عرض دردمندان نبری
======
ای در سر هر کس از خیالت هوسی
بی یاد تو برنیاید از من نفسی

مفروش مرا بهیچ و آزاد مکن
من خواجه یکی دارم و تو بنده بسی
======
مآزار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه پیدا و نهانش باشی

زان می‌ترسم که از دلازاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
======
دل داغ تو دارد ارنه بفروختمی
در دیده تویی و گرنه می‌دوختمی

دل منزل تست ورنه روزی صدبار
در پیش تو چون سپند می‌سوختمی

ابوسعید ابوالخیر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.