در انتظار بهار

برای دیدنِ آن روز
فقط چشم‌انتظار خواهیم بود
و صبحِ ‌یک‌روز
شکوفه‌هایی را به رنگِ سبز خواهیم دید
مثل این است که آسمان و کرانه‌اش
و دریا و کرانه‌اش
در حالِ آماده شدن هستند
و صبحِ ‌یک‌روز
بهارِ تمامیِ بهارها بر سروروی ما خواهد ریخت

این بهار تنها روزهای خوش‌بختی را
به این‌سو به آن‌سو می‌کشد
در ساحلِ‌ یک رودخانه خواهیم بود و
تا جایی‌که چشم کار می‌کند
چمن‌زارِ پایان‌ناپذیر
و در حینِ آن خوش‌بختی
گوسفندی که در سکوت می‌چرد

در این بهار با شادمانی از تهِ دل خواهیم خندید
فرشته‌یی از آن‌جا دستِ خود را
به سوی ما دراز خواهد کرد
تو مرا رها مکن ای قلبِ من
و تو ای قلبِ من
از زیباترین امیدها به من بگو

ضیا عثمان صبا شاعر ترکیه
مترجم : ابوالفضل پاشا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.