ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چونان قهوهخانهای کوچک
در خیابان غریبان است عشق
می گشاید درهایش را
بر همگان
عشق چونان
قهوهخانهای است
که زائرانش کم و زیاد میشوند
بر حسْب بغض آسمان
چون ببارد
باران
چون معتدل گشت هوا
ملال گیرند و کم شوند
آهای
بانوی غریب
من اینجا مینشینم
در گوشهای
چشمانات چه رنگاند ؟
نامات چیست ؟
هنگامی که از من عبور میکنی
و من در انتظار تو نشستهام
چهگونه صدایت کنم؟
عشق قهوهخانهای است کوچک
دو جام شراب سفارش میدهم
و شرابام را
شرابات را
مینوشم
چتری و دو کلاه
بر میدارم
اینک باران
می بارد
بیش از هر روز دیگری
میبارد
و تو
وارد نمیشوی
سرانجام به خویش میگویم
شاید آن زنی
که در انتظارش بودم
در انتظارم بود
یا در انتظار مرد دیگری
در انتظار من و او
و هرگز او را
مرا
نشناخت
و به خویش می گفت
من اینجا
در انتظار توام
چشمهایت چه رنگاند ؟
چه شرابی مینوشی ؟
نامات چیست ؟
و هنگامی که از روبرویام
میگذری
چهگونه صدایت کنم
چنان قهوهخانهای
کوچک است
عشق
محمود درویش
مترجم : صالح بوعذار