هرگز نبوده‌ام جز به‌خاطر تو

جهان هستی
و هیچ جهانی چون تو نیست
آسمان هستی و باران و شمیم
تو آن صدای شب زنده‌داری
صدای چکیدن دانه‌های باران
زمستان و بهار هستی
شب‌های تابستان هستی
از آن زمان که به تو دل دادم
جهان دگرگون شد
و تو بدل به خواب و رؤیا و بیداری من شدی
امان از اشتیاق‌ام برای تو

کاش بدانی
با تو چگونه محو می‌شوم
و چقدر خواهم مرد
اگر چشمان‌ام در پیش‌گاه تو بایستند
در تلفظ نام‌ات
شهدی‌ست که دهان‌ام نمی‌شناسدش
پس هرگز به‌دنیا نیامده‌ام
و هرگز نبوده‌ام
جز به‌خاطر تو

سهام الشعشاع
مترجم : سودابه مهیجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.