تمام دوستت دارم های مرا

تمام دوستت دارم های مرا
به خودت بگیر
بگذار در این شهر غبار گرفته
در این اندوه سکوت
در این خانه نشینی دل های عاشق
از امروز
هر عابری که روی دیوار شهر
نوشت دوستت دارم
تو به خودت بگیر
بگذار آن کسی که آمد
تو باشی
من در این خانه اسیرم
بعد از این سکوت
رهایی در پیش است
من‌ به تو قول می دهم عبور کنیم
از تمام این شب های بی آغوش
از تمام این روزهای پر سکوت
آن وقت به اندازه یک عمر
به تو می گویم دوستت دارم
کاش بعد از این‌ روزهای پر‌ التهاب
عشق مسری ترین بیماری این شهر شود

علیرضا اسفندیاری

نظرات 1 + ارسال نظر
دلارام چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 01:50

من سفر در جاده های بی انتهای رویا ها را دوست دارم مرا به همه جا میبرند و اجازه میدهند فکر کنم فکر به ناز مهتاب به غرور پنجره و خواب چکاوک به رنگ چای و سرمای برف گرمای ارام خاکستر و نگاه پر دروغ شهوت و احساس زیرانه ی لذت به رقص ساده ی کوزه و ناز های بی قرار پیمانه به بی خیالی می به ماندگاری شراب و آه به بغض های دردمند حسرت.که در دل سیاه شب های طولانی عمری است همراه دریای آرام نشسته یر زورق روزگار درسفرند
من سفر به رویاها را دوست دارم

دلنوشته های دریامیرشکاری

دلم گرفته است
مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود
دلم گرفته است
و جای خالی دستهایت
بر بندبند بدنم درد می کند
دلم گرفته است
و عصر جمعه بی حضور تو
به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است

مصطفی زاهدی

ممنونم از حضورتون و دلنوشته زیبایی که نوشتید خانم دلارام عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.