تنها یک نگاه

تو مرا دوست نداشتی
تنها نگاهی انداختی
به رو نوشت چهره ای که به آن تولد بخشیدی

اندوه من
مثل آستر پوسیده ی یک کت چرمی
ناگهان سر باز می کند
و تمام هستی ام از هم می شکافد

فریدا هیوز شاعر انگلیسی
ترجمه : چیستا یثربی

نظرات 1 + ارسال نظر
Manizheh چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 ساعت 17:55 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

" حمید مصدق "


سلام و عرض ادب

بسیار عالی

وبلاگ شما گنجینه ای از بهترین شعر های شاعرای جهان است ، موفق و پیروز باشید

تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم
همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم

مهدیه لطیفی


ممنونم از مهر و محبتی که به من و نگاه ویژه ای که به وبلاگم دارید
نگاه شما به اشعار زیباست
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.