چنگ شکسته

بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت
پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت

 گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم
کو بال آن خود را باز افکنم به کویت

تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار
چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت

از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت

ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت

از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت

تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت

چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

هوشنگ ابتهاج

نظرات 1 + ارسال نظر
مهربانو یکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت 22:51

درود بر شما وقت بخیر، بعضی از واژه ها در شعر جا مانده لطفاً اصلاح بفرمایید
با سپاس

با سلام
من متوجه نشدم که چه واژه هایی جا افتاده
لطفا راهنمایی کنید تا اصلاح کنم
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.