نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن

نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن
ز ما بریدن و صد شکوه برملا گفتن

نظر نکردن و از خشم روی تابیدن
غضب نمودن و بی‌وجه ناسزا گفتن

عبارتی که به بیگانه کس نمی گوید
ادب نکردن و در حق آشنا گفتن

نشان حالت شب یک به یک ادا کردن
حدیث مستی ما را بدان ادا گفتن

هزار عشوه نه یک روز روزها کردن
هزار شکوه نه یکبار بارها گفتن

به سهو زلف‌ تو گفتم شبی که مشک‌ ختاست
هنوز خجلتم آید از آن خطا گفتن

تو گفته‌ایی که چه گفته است قاآنی
به جان تو که ملولم از آن چها گفتن

قاآنی

نظرات 1 + ارسال نظر
Manizheh یکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت 19:02 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند

که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران ...



سلام و عرض ادب

بسیار عالی

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نهاینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست

با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگارنیست

امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست

ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست

محمدعلی بهمنی


ممنونم از حضورتون و شعر زیبایی که نوشتید دوست گرامی
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.