دراز کشیده ام بر تخت

دراز کشیده ام بر تخت
و  به سقف می بینم
که آینه یی روشن است

تو خوابیده ای
به اندازه سلسله کوههای اورست خوابیده ای
و به اندازه کوههای هندوکش خوابیده ای
و به اندازه ی آبهای  آرام خوابیده ای
تو خوابیده ای
و  رودخانه خوابیده است
ناجوهای پشت کلکین خوابیده اند
گنجشک ها نیز به احترام سکوت کرده اند

تو خوابیده ای
انگشتانم به گونه هایت خیره مانده‏اند
اما  پیش رفته نمی توانند
چیست اینکه می توانم به تو دست بکشم ؟
و نمی توانم به تو دست بکشم
 
محبوبم
به تلخی این رابطه ایمان دارم
که عشقبازی ما میان همهمه صداها و آدمهاست
عشقبازی ما با نگاه است

الیاس علوی شاعر افغان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.