مُردم تا زنده بمانم

من ایستاده بودم و
تو از من می رفتی
پیچیده بود
صدای رفتنت در بادها
ستونِ زانوهایم می لرزید و
زمین خوردن
کم ترین تلفاتِ دور شدنت بود
باید تنهایی ام را
می زدم زیر بغل
بلند می شدم و چشمهایم را
به محلّ امنی برای گریه کردن می رساندم
گریه اما
درمانِ خوبی نبود
باید چشمهایم را محکم می بستم
نباید اشک زیادی از من می رفت
نباید می گذاشتم تو از چشم هایم بیفتی
مُردم تا زنده بمانم
نه بهار بود نه تابستان
نه پاییز بود نه زمستان
فصل ، فصلِ فاصله اَت بود
که دیگر با هیچ شعری نتوانستم پُر کنم

مینا آقازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.