برو نازنینم برو

وقتی که مُردم
بر مزارم گریه مکن
و خاک را با اشکهایت
رنجیده خاطر مکن

بگذار مرغ باران و باد بر من بگریند
اما عزیزم تو نه
اگر گناه یا خطایی از تو سر زده است
دیگر مهم نیست
من تو را بخشیده ام
و اکنون می خواهم در آرامش بیارامم

بگذار ای دل غمگین و مرا تنها بگذار
برو نازنینم ، برو

آلفرد لرد تنیسون شاعر انگلیسی
ترجمه : چیستا یثربی

نظرات 2 + ارسال نظر
سما پنج‌شنبه 9 آبان 1398 ساعت 13:53

خیلی خیلی زیباست . و گاهی غم چ زیبا تعبیر میشه.

با درود و سپاس فراوان از حضورتون
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
دقیقا همینطور است که شما می فرمائید
مانا باشید
با مهر
احمد

Manizheh چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت 19:42 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

تو مرا آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت ...
بکنم دل ز دل چون سنگت، تو خیالت راحت....
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت ....
تو به من میخندی
و به خود میگویی:باز می آید و میسوزد از این عشق ولی....
برنمیگردم ،نه!
میروم آنجایی ک دلی بهر دلی تب دارد،
عشق زیباست و حرمت دارد....
تو بمان!
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت سرد بی روح شده است !
نیش و خنجر شده است!
تو بمان در شهرت ......





سلام و عرض ادب

سپاس از انتخاب های زیبای این هفته هم

حلول ماه زیبای ربیع الاول هم مبارک

روزهای بسیار خوبی رو در کنار خونواده براتون آرزومندم

با درود و سپاس فراوان از همراهی صمیمانه تون و شعری که نوشتید
ممنونم از اینکه هر هفته وبلاگم را دنبال می کنید
و شعرهایش را می پسندید
من نیز برای شما و خانواده محترم تان شادی و سعادت آرزو میکنم
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.