جوانی

چرا در غم جوانی از دست رفته بنالم ؟
شاید هنوز روزهایی شیرین در انتظار من باشند
حالا که دوران جوانی را
در برابر دیده می گذرانم
خاطره ای دل پذیر برای من
تسلایی آسمانی همراه می آورد
ای نسیم ها
این خاطره مرا به آنجا برید
که برای نخستین بار
دل من به تپش های دلی دیگر
پاسخ گفت

در طول سال هایی که
شمار آنها بسیار نبود
اما یاد آن همه اکنون چون گنجی
در زوایایی دل در زوایای دل من پنهان شده
روزهایی شگفت گذراندم
که گاه ابر اشک بر آنها
سایه افکنده و تاریکشان کرده بود
و گاه فروغی آسمانی
آنها را روشن و تابناک می کرد

اکنون هر چند دست تقدیر
آینده مرا محکم به تیرگی و افسردگی کرده
روح من که مشتاق گذشته است
دست علاقه بدامن دوستی زده است
تا آنرا جای نشین عشق از دست رفته کند

لرد بایرون
مترجم : گلاره جمشیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.