آتش عشق

گیسوی زرین خود را
به دست نسیم سپرده بود
ونسیم آن را
به صدها چین و شکن فریبنده پراکنده بود
به فروغی با زیبایی برون از
اندازه ی دیدگانش می درخشید
کمتر کسی به چشمانش نگریسته بود
نمی دانم درست و یا به خطا دیدم که
چهره اش آکنده از مهر بود
من که اخگر عشق در سینه داشتم
شگفت نبود که یک باره به خرمن دلم زند
گام هایش به انسان فانی نمی ماند
سیمایی فرشته گون داشت
آهنگ صدایش نوای انسان معمولی را نداشت
پیکری بود آسمانی ، خورشیدی تابان بود
من او را بدین گونه دیدم
هر آینه چنین نباشد
کاستن از کشش کمان
زخم تیر را درمان پذیرتر نمی کند

فرانچسکو پترارک شاعر ایتالیایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.