سخنی با غم

آه ای غم
نباید با تو چون سگی خیابانی رفتار کنم
که به پشت در آمده
برای تکه‌نانی خشک ، استخوانی بی‌گوشت
باید اعتماد کنم به تو
متقاعدت کنم نوازش‌کنان
 رام‌ات کنم و به خانه پناه‌ات دهم
گوشه‌یی که مال خودت باشد
زیراندازی کنار در ورودی بیندازم
که بر آن بیآرامی
و ظرف آبی
 خیال‌ات نمی‌دانی
که می‌دانم در پناه ایوان خانه‌ام
 به‌سر می‌بردی
و منتظر بودی
که جای خودت را بیابی
پیش از آن‌که زمستان بیاید
تو نام‌ونشان خودت را می‌خواهی
قلاده‌ی خودت را
و حق این‌که غریبه‌های مزاحم را
دور کنی
که خانه‌ام را
حریم‌ات بدانی
مرا صاحب‌ات
و خود را
سگ باوفای‌ام بدانی

پریسیلا دنیس لوورتوف
مترجم : سعید جهان‌پولاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.