آنقدرها کوتاه آمده ام

آنقدرها کوتاه آمده ام
که بلندای قامتم
در آینه ی چشمهای تو
به چشم نمی آیند
آنقدرها تنها برای تو
آغوش وا کرده ام
که عابران این مسیر
لعنتم می کنند

خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست

خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دل خستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است

مصطفی زاهدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.