دیروز که جوان بودم

دیروز که جوان بودم
زندگی مثل باران بر زبانم شیرین بود
با زندگی آسان بازی می کردم
جوری که نسیم بعدازظهر با شعله شمع بازی می کند
هزاران رویایی که دیده بودم
چیزهای پر طمطراقی که در سر داشتم
همه را افسوس بر شن سست و روان ساختم
شبانه زیستم و از نور روز گریختم
و حالا می بینم که چطور سال ها سپری شدند

دیروز که جوان بودم
چه ترانه های سرخوشی که منتظر بودند تا خوانده شوند
چه خوشی های در دسترسی در مغازه ها برایم بود
و چه دردی را چشمان خیره ام نادیده می گرفت
بسیار شتاب کردم و زمان و جوانی نیز به شتاب گذشت
هرگز نایستادم تا معنای زندگی را دریابم
و هر مکالمه ای را که به یاد می آورم
همه در باره من بود و من و دیگر هیچ

دیروز ماه آبی بود
و هر روز دیوانه وار چیزی نو برای انجام داشت
سنم را مثل عصایی جادویی به کار گرفتم
و هرگز چیزی پوچ و هدر رفته را در پشت سر ندیدم
در بازی عشق مغرورانه بازی کردم
و هر شعله ای که افروختم به شتاب ، به شتاب مرد
دوستانی که یافتم هر یک به شکلی ناپیدا شدند
و تنها من ماندم تا بازی را به پایان برم
ترانه های بسیاری در من ماندند که خوانده نخواهند شد
تلخی اشک را بر زبانم می چشم
زمان را برای دیروز خرج کردم
وقتی که جوان ، جوان ، جوان بودم

شارل ازناوور  
ترجمه : مریم مهرآذر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.