خاکم من

خاکم من
آتشی مرا نمی تواند بسوزاند
ترکیب خلقتم زغال است وُ
خاکستر

بهارم من
چمن چمن
شکوفه دارم وُ گُل

ابرم من
سحرگاهان را که تشنه می بینم
می بارم

قلبم من
اگر غم نداشته باشم
می میرم

انسانم من
اگر از نعمت های ساخته ی دست انسانی ساده
بهره مند نگردم می میرم

روشنایی ام من
دشمن تاریکی

انسانم من
در قلبم
شادی و غم دنیاهاست

چشم پُر شوقم من
نمی توانم نگاه نکنم

رود جاری از کوه های برفی ام من
نمی توان جریان نیابم

انسانم من
وطنی دارم
قوم و قبیله ای دارم
برای گفتن بزرگترین حقیقت
آزادی ، عشق ، نفرت
زبانی دارم

سنگ گرانیتم من
که در هر تکه ام
مقاوم بودنم تکرار می شود
به هنگام مبارزه ، سخت و خشنم
به هنگام اُنس و مهربانی ، لطیف و حساسم

انسانم من
بی مهربانی
می میرم

زندگی ام من
بی عشق ، بی نفرت
می میرم

چشمه ام من
با سفارش کسی جاری نمی شوم

زندگی ام من
همیشه در راهم
در نفس ، در آرزو
در نگاه در دل ها وُ دست ها هستم

خاکم من
نعمت و فراوانی ام را
ما بین انسان های زحمتکش تقسیم می کنم

قلبم من
اگر به تپش نیافتم
می میرم

رسول ابراهیم اوغلو رضایف شاعر جمهوری آذربایجان
مترجم : مجتبی نهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.