این منم در آینه ، یا تویی برابرم ؟

این منم در آینه ، یا تویی برابرم ؟
ای ضمیر مشترک ، ای خودِ فراترم

در من این غریبه کیست ؟ باورم نمی شود
خوب می شناسمت ، در خودم که بنگرم

این تویی ، خود تویی ، در پسِ نقابِ من
ای مسیح مهربان ، زیر نامِ قیصرم

ای فزونتر از زمان ، دورِ پادشاهی ام
ای فراتر از زمین ، مرزهای کشورم

نقطه نقطه ، خط به خط ، صفحه صفحه ، برگ برگ
خط رد پای توست ، سطرسطر دفترم

قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند
عشق خواهر من است ، درد هم برادرم

سالها دویده ام از پی خودم ، ولی
تا به خود رسیده ام ، دیده ام که دیگرم

در به در به هر طرف ، بی نشان و بی هدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم

از هزار آینه تو به تو گذشته ام
می روم که خویش را با خودم بیاورم

با خودم چه کرده ام ؟ من چگونه گم شدم ؟
باز می رسم به خود ، از خودم که بگذرم ؟

دیگران اگر که خوب ، یا خدا نکرده بد
خوب من چه کرده ام ؟ شاعرم که شاعرم

راستی چه کرده ام ؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است ، من به فکر دیگرم

قیصر امین پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.