ای کاش اینجا بودی عزیزم

ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی
ای کاش می نشستی روی مبل و
من هم می نشستم در کنارت
دستمال مال تو
اشک مال من
هر چند این قاعده می تواند
به رسم دیگری باشد

ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی
ای کاش اینجا توی ماشین من بودی و
دنده عوض می کردی
بعد می دیدیم سر از جای دیگری
درآورده ایم
از ساحلی ناشناس
یا که نه ، اصلن بر گشته ایم
جایی که پیشتر بودیم
 
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی
ای کاش وقتی ستاره ها سر زنند
چیزی از ستاره بینی ندانم
همان دمی که ماه ملافه نقش خود را پهن می کند
بر آب
که آه کشان در خواب ، گُرده عوض می کند
ای کاش هنوز جایی بود
که از آن به تو زنگ می زدم
 
ای کاش اینجا بودی عزیزم
وای آخر چه لطفی دارد فراموشی
اگر از پی ِ آن مرگی نیز در کار باشد

ژوزف برودسکی
مترجم : مرتضی ثقفیان

نظرات 1 + ارسال نظر
بانو سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 16:24 http://banoyedey22.blogfa.com/

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
دلم برای کسی تنگ است
که بود با من و
پیوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی !! دگر کافی ست

#حمید_مصدق

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.