کنارم دراز کشیدەای

کنارم دراز کشیدەای
پیکرت بلور ِ مه گرفته
چهرەات خانه‌ی خواب‌ها

بسان دو ساحل مقابل هم هستیم
شب رودی است بین ما
انگار دو خط موازی
و خلاء میان‌مان بهانەی بودن‌مان است

کنارم دراز کشیدەای
در چشم‌هایمان رازی می‌درخشد
من اینجا نیستم
به دوردست‌ها می‌نگرم
به ژرفای خالی
به گذشته ، که آیینەی اکنون است
به فاصلەی میان‌مان
و تنهایی را می‌خوانم

در سکوت ، با پیکرت
و با خویش سخن می‌گویم
چون موجی گم‌شده
خستە به سوی ساحل تو می‌آیم

درآن سوی پیکرت ، خلاء
رنگ باختن مرز بین هستی و نیستی
در آن سوی نگاهت
گمراهی و
گمراهی

تو همچون نوری
نمی‌توانم بگیرمت
همچون تاریکی
نمی‌توانم از تو رها شوم

در کنارت همچون جنازە‌ای دراز کشیدەام
همه جا در آرامش
غریبگی عمر ِ ما
انگار شب مردەشویخانه
و سکوت نگاهبان گورستان

کنارم دراز کشیدەای
پیشانی‌ات در آرامش
شکوفەی رویا گرفته است
پستان‌هایت در تاریکی
چون دو ستارە‌ی سوسوزن
نفس‌هایت به شب گرمی می‌بخشند
نگاه‌هایت
گاه خرابم می‌کنند ، گاه آباد
و به زمان روشنی می‌بخشند

چگونه از تو رها شوم ؟
در حالی‌که همچون دو خط موازی هستیم
و فاصلەی میان‌مان نشانەی بودنمان است
چگونه به تو برسم ؟
در حالی‌کە دو ساحل مقابل هم هستیم
 و رودخانەی میان‌مان از نور است

رفیق صابر
ترجمه : ویدا قادی و خالد رسول‌پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.