ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کنارم دراز کشیدەای
پیکرت بلور ِ مه گرفته
چهرەات خانهی خوابها
بسان دو ساحل مقابل هم هستیم
شب رودی است بین ما
انگار دو خط موازی
و خلاء میانمان بهانەی بودنمان است
کنارم دراز کشیدەای
در چشمهایمان رازی میدرخشد
من اینجا نیستم
به دوردستها مینگرم
به ژرفای خالی
به گذشته ، که آیینەی اکنون است
به فاصلەی میانمان
و تنهایی را میخوانم
در سکوت ، با پیکرت
و با خویش سخن میگویم
چون موجی گمشده
خستە به سوی ساحل تو میآیم
درآن سوی پیکرت ، خلاء
رنگ باختن مرز بین هستی و نیستی
در آن سوی نگاهت
گمراهی و
گمراهی
تو همچون نوری
نمیتوانم بگیرمت
همچون تاریکی
نمیتوانم از تو رها شوم
در کنارت همچون جنازەای دراز کشیدەام
همه جا در آرامش
غریبگی عمر ِ ما
انگار شب مردەشویخانه
و سکوت نگاهبان گورستان
کنارم دراز کشیدەای
پیشانیات در آرامش
شکوفەی رویا گرفته است
پستانهایت در تاریکی
چون دو ستارەی سوسوزن
نفسهایت به شب گرمی میبخشند
نگاههایت
گاه خرابم میکنند ، گاه آباد
و به زمان روشنی میبخشند
چگونه از تو رها شوم ؟
در حالیکه همچون دو خط موازی هستیم
و فاصلەی میانمان نشانەی بودنمان است
چگونه به تو برسم ؟
در حالیکە دو ساحل مقابل هم هستیم
و رودخانەی میانمان از نور است
رفیق صابر
ترجمه : ویدا قادی و خالد رسولپور