تشنه‌ام امشب , اگر باز خیال لب تو

تشنه‌ام امشب , اگر باز خیال لب تو
خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد
کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب
شبنم زلف ترا نوشم و خوابم نبرد

روح من در گرو زمزمه‌ای شیرینست
من دگر نیستم , ای خواب برو , حلقه مزن
این سکوتی که تو را می‌طلبد نیست عمیق
وه که غافل شده‌ای از دل غوغائی من

می‌رسد نغمه‌ای از دور بگوشم , ای خواب
مکن این نغمه جادو را خاموش , مکن
زلف , چون دوش رها تا بسر دوش مکن
ای مه امروز پریشانترم از دوش مکن

در هیاهوی شب غمزده با اخترکان
سیل از راه دراز آمده را همهمه‌ایست
برو ای خواب , برو عیش مرا تیره مکن
خاطرم دستخوش زیر و بم زمزمه‌ایست

چشم بر دامن البرز سیه دوخته‌ام
روح من منتظر آمدن مرغ شب ست
عشق در پنجه غم قلب مرا می‌فشرد
با تو ای خواب , نبرد من و دل زین سبب ست

مرغ شب آمد و در لانه تاریک خزید
نغمه اش را بدلم هدیه کند بال نسیم
آه ، بگذار که داغ دل من تازه شود
روح را نغمه همدرد فتوحی‌ست عظیم

مهدی اخوان ثالث

نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید سه‌شنبه 27 شهریور 1397 ساعت 13:14 http://tabicaran.blogfa.com/

اینکه مرگ به من نزدیک شود یا من به مرگ
تفاوت چندانی در اصل ماجرا نمی کند
مرگ می تواند وسط اتوبان
بالای یه ساختمان
روی ماشه ی کلت
یا در بین قرص های رنگارنگ باشد....
ولی فقط من می دانم
مرگ همین نبودن توست

درست وقتی که باید باشی...

سجاد عسکری

بی هیچ نام می‌آیی
اما تمام نام‌های جهان با توست
وقت غروب نامت دلتنگی‌ست
وقتی شبانه چون روحی عریان می‌آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب نامت حواست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می‌زند
می‌گریزی
نام گریزناکت
رویاست

حسین منزوی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.