فقط فاصله بود

باران می ‌آمد
مردمان در خواب خانه
از آب رفته به جوی سخن می ‌گفتند
همهمه یک عده آدمی در کوچه نمی ‌گذاشت
لالایی آرام آسمان را آسوده بشنوم

اصلا بگذار این ترانه
همین حوالی بوسه تمام شود
من خسته ‌ام
می ‌خواهم به عطر تشنه گیسو و گریه نزدیک تر شوم
کاری اگر نداری برو
ورنه نزدیک تر بیا
می‌ خواهم ببوسمت

به خدا من خسته ‌ام
خیلی دلم می ‌خواهد از این جا
به جانب آن رهایی آرام بی دردسر برگردم
آیا تو قول می ‌دهی
دوباره من از شوق سادگی اشتباه نکنم ؟
اول انگار نگاهم کرد
اول انگار ساکت بود
بعد آهسته گفت
برایت سنجاق‌ سری از گیسوی رود و
خواب خاطره آورده ‌ام
آیا همین نشانی ساده
برای علامت علاقه کافی نیست ؟

حالا چمدانت را بردار
آرام و پاورچین از پله ‌ها به جانب آسمان بیا
ما دوباره به خواب دور هفت دریا و
هفت رود و هفت خاطره بر می‌ گردیم
آن جا تمام پریان پرده ‌پوش
در خواب نی ‌لبک‌ های پر خاطره ترانه می‌ خوانند
آن جا خواب هم هست ، اما بلند
دیوار هم هست ، اما کوتاه
فاصله هم هست ، اما نزدیک ، نزدیک
نزدیک تر بیا
می ‌خواهم ببوسمت

سید علی صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.