زمانی بود که تو لبریز لبخند بودی

زمانی بود که تو لبریز لبخند بودی
لبخندهایی از شگفتی ، شوق یا شیطنت
و گاهی لبخندی تلخ و کوتاه
اما به هر حال لبخند بود
امروز هیچ لبخندی برایت نمانده است
من دشتی خواهم یافت که در آن بروید هزاران گل لبخند
و یک بغل از زیباترین لبخندها برایت می آورم
ولی تو می گویی به لبخند نیازی نداری
چرا که بی اندازه خسته ای از لبخندهای بیگانه و لبخندهای من
من خود نیز خسته ام از لبخندهای بیگانه
من نیز خسته ام از لبخندهای خود
لبخندهای دروغین که در فراسویشان پنهان می شوم
لبخندهایی که مرا عبوس تر می کنند
در حقیقت من هیچ لبخندی نیست
تو در زندگی من آخرین لبخندی
لبخندی بر چهره ای که هرگز متبسم نمی شود

یوگنی یوفتوشنکو شاعر روس
برگردان : نسترن زندی

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 21:33 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

تو زیبا بمان

و بگذار با دیدنت

هر رهگذر نا امیدی

لبخند بزند

رو به آسمان نگاه کند

و زیر لب بگوید

هنوز هم

عشق

پیدا میشود


"عادل دانتیسم"


سلام و عرض ادب

بسیار عالی

اقتباس از وبلاگ مزین شما

زخم هایی که بر قلب داریم
اگر چه جایشان هرگز خوب نخواهد شد
ولی به یادمان خواهد آورد
که ما هم
کسانی را دوست داشته ایم

حقیقتِ تلخ آنجاست
که قلب همواره خواهد تپید
زخم بارها باز خواهد شد
و دوست داشتن
چون عفونتی خوش خیم
تمام وجودمان را خواهد گرفت

شاید برای همین است
که آدم های زخم خورده
همیشه لبخندی ملایم و سرد
روی لب دارند

حمید جدیدی


سپاس از حضور شما و شعر زیبایی که نوشتید خانم منیژه عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.