عشق ، در تو آتشی یافت

عشق ، در تو آتشی یافت
خم شد وُ تو را بوسید
دیگر هیچ کسی به انتظار دریا نیست

از نحوه ی گذاشتن آرنج هایت بر روی میز معلوم است
که نمی خواهی روزِ گذرایی را به پایان برسانی
عشق ، در تو امیدی یافت

ای که در لیست مسافران به دنبال مُرده ای هستی
دیگر کسی چشم هایت را نمی شناسد

این را امضا کن
رسیدِ تلگراف یا نامه ای نیست
کسی که بر درت می کوبد
عشقی فراموش شده است
و اتاقت که مثل دمپایی بی نمکی ایستاده
دیگر کسی نمی خواهد چیزی بپوشد

سپس تو که از پنجره ای
مثل نور ماه ای بر خودت می تابی
نه به تو وُ نه به کس دیگری شباهت دارد

و اینک ماهیِ اعماقی در این جای خالی
با تکان دادنِ باله هایش
به هیچ کسی فصلی ناسازگار را پیشنهاد می کند

ادیب جان سور
مترجم : مجتبی نهانی

نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 21:12 http://tabicaran.blogfa.com/

ای یار دوردست
که دل میبری هنوز،
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هرچند،
خط کشیده بر آینه ات،
زمان

در چشمم ازتمامی خوبان
سری هنوز!



حسین منزوی

زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین
و چایت را به سلامتی
نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد
آنطور که دلت می گوید
مبادا زندگی را دست نخورده
برای مرگ بگذاری

نسرین بهجتی


ممنونم از همراهی تون خانم ناهید عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.