دو بار زیسته بود

دو بار زیسته بود
یک بار بر بالهاى اندوه سوار و
یک بار
بالهایش از اندوه

دو بار زیسته بود
یک بار شبیه خودش و
یک بار در کشمکشِ خود بودن

دو بار زیسته بود
یک بار عشقى پنهانى داشت و
یک بار
پنهانى ، عشقِ کسى بود

در جزیره‌اى
که آدمهایش از درختها کمتر بودند
و هر نقطه‌ى آبى ، اقیانوسى بود در شعرى
دو بار زیسته بود و اما
هزار بار مردن را چشیده بود
بر هر روى سکه‌ى زندگى

سیدمحمد مرکبیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.