گاهی به یادت خواهم بود

انگار میخواهی از خاطرم بروی
با سایه خیالت پشت سرم
واژه هایی را
که چون نامه ردوبدل کردیم
نگاه ندار
اما نور غروب را که در چشمانت پناه گرفته بود
را به خاطر بسپار

گاهی به یادت خواهم بود
وقتی سربرگردانم و تو هنوز
بی هیچ لبخندی در انتظار
به من بگویی : زمان همه چیز را حل میکند
صدایت را نمی شنوم
و آنگاه که گام برمیدارم
به سوی بازوانت
ناپیدا می شوی

بعدها این می شود
پاره ای از یک شعر
اما توهمچنان پا می فشاری

عشق ما را از میان زندگی ندا می دهد
وادارمان می کند چشم بربندیم به بی قراری روح
و قربانی کنیم تن را برای ساختن خاطره

نونو ژودیس شاعر پرتغالی
مترجم : احمد پوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.