مشتاق درد را بمداوا چه احتیاج ؟

مشتاق درد را بمداوا چه احتیاج ؟
بیمار عشق را بمسیحا چه احتیاج ؟

چون جلوه گاه سبزخطان شد مقام دل
ما را دگر بسبزه و صحرا چه احتیاج ؟

تا کی بناز رفتن و گفتن که جان بده ؟
جان میدهم بیا ، بتقاضا چه احتیاج ؟

چون ما فرح ز سایه قصر تو یافتیم
ما را بفیض عالم بالا چه احتیاج ؟

واعظ ملالت تو ببانگ بلند چیست ؟
آهسته باش ، اینهمه غوغا چه احتیاج ؟

تا چند بهر سود و زیان درد سر کشیم ؟
داریم یک سر ، اینهمه سودا چه احتیاج ؟

دور از تو خو گرفته هلالی بکنج غم
او را بگشت باغ و تماشا چه احتیاج ؟

هلالی جغتایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.