جان یک جهان بی‌جان

وقتی که آزادی این‌جا نیست
تو آزادی هستی
وقتی که شکوهی این‌جا نیست
تو شکوهی
و آن‌گاه که این‌جا شوری نیست
نه پیوندی میانِ مردم
تو پیوندی تو گرمایی
جان یک جهان بی‌جان

لبان‌ات و زبان‌ات
پرسش است و پاسخ است
در بازوان‌ات در آغوش‌ات
آشتی شعله می‌کشد
و هر هجرتِ نا‌گهان تو
گامی به سوی بازگشت است
تو سرآغاز آینده‌یی
جان یک جهان بی‌جان

تو نه گونه‌یی از ایمانی
نه فلسفه نه فرمانی
نه سربه‌راه
که تن داده باشی
تو آغاز زیستنی
تو یک زنی
و می‌توانی گمراه شده باشی
شک کرده باشی و
خوب باشی
جان یک جهان بی‌جان

اریش فرید
مترجم : آزاد عندلیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.