این دل پر درد را چندان که درمان می‌کنم

این دل پر درد را چندان که درمان می‌کنم
گویا یک درد را بر خود دو چندان می‌کنم

بلعجب دردی است درد عشق جانان کاندرو
دردم افزون می‌شود چندان که درمان می‌کنم

چند گویی توبه آن از عشق و زین ره باز گرد
چون توانم توبه چون این کار از جان می‌کنم

از میان جان نگیرد عشق او هرگز کنار
کز میان جان هوای روی جانان می‌کنم

این عجایب بین که نگذارند در گلخن مرا
وانگهی من عزم خلوتگاه سلطان می‌کنم

عشق توتاوان است بر من چون نیم در خورد تو
مرد عشق خود تویی پس من چه تاوان می‌کنم

چون دل و جانم به کلی راز عشق تو گرفت
من چرا این راز را از خلق پنهان می‌کنم

نی خطا گفتم تو و من کی بود در راه عشق
جمله عالم تویی بر خویش آسان می‌کنم

تا گهرهای حقیقت فاش کردم در جهان
با دل عطار دلتنگی فراوان می‌کنم

عطار نیشابوری

نظرات 1 + ارسال نظر
مهربانو پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 15:09

به آتش آشنا کردی، بال و پرم را
دادی به دست بادها خاکسترم را
در من غروری هست،که در ابرها نیست
هرگز نخواهی دید، چشمان ترم را
بی تو، خودش را بس که بر دیوار کوبید
دیوار تنهایی، نمی خواهد سرم را
وقتی نباشی حس تنهایی زیاد است
صدبار، می بینم همه دور و برم را
راحت نبودم، حرف من، در سینه ام ماند
با تو، نگفتم حرفای دیگرم را
دیگر نمی پرسد کسی، احوال از او
پر کرده ام با خاطراتت، دفترم را
رفتی و شد دلشوره ای آغاز، در من
هرگز نخواندی شعرهای آخرم را
سایه های نخل علیرضا شیدا

کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود
تا به سوی تو پرم، بال و پری بازم بود

یاد آن روز که از همت بیدار جنون
زین قفس تا سر کویت پر پروازم بود

دیگر اکنون چه کنم زمزمه در پرده عشق
دور از آن مرغ بهشتی که هماوازم بود

همچو طوطی به قفس با که سخن ساز کنم
دور از آن آینه رخسار که همرازم بود

خواستم عشق تو پنهان کنم و راه نداشت
پیش این اشک زبان بسته که غمازم بود

رفتی و بی تو ندارد غزلم گرمی و شور
که نگاهت مدد طبع سخن سازم بود

محمدرضا شفیعی کدکنی


با درود و سپاس فراوان از شما خانم مهربانو عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.