مثل مرد

مثل مرد
پای نبودنت ایستاده ایی
وهمچنان
نیستی
تو مردترین زنی هستی
که تا به حال
ندیده ام

کامران رسول زاده

نظرات 1 + ارسال نظر
دلارام سه‌شنبه 19 بهمن 1395 ساعت 18:40

از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله دلخواه را،دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود
دردا که جان تشنه خود را گداختیم

بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پای مال گشت!

با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه من نا گریز بود
من بار ها به سوی تو باز آمدم ولی
هر بار دیر بود!

اینک من و توئیم، دو تنهای بی نصیب
هر یک جدا گرفته ره سر نوشت خویش
سر گشته در کشاکش طو فان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش

- هوشنگ ابتهاج

باید یک مرد در زندگیت باشه
تا بفهمی زن بودن
چه معنایی داره
هر قدر هم که مردونه پای
همه چیز این دنیا باایستی
باید یک مرد برای
زنونگی هات باشه
شب به شب
صبح به صبح
چشم تو چشم یارت باید
بخوابی و بیدارشی
بعد حموم باید یکی باشه موهاتو خشک کنه
یکی که دستاتو بگیره واست لاک بزنه
یکی که بگه امروز چقد دلنشین شدی
یکی که براش شعر بخونی
دود سیگارتو تو صورتش فوت کنی
موهاشو بهم بریزی
چال گونه شو ببوسی
همه جوره تحملش کنی
تحملت کنه
میدونی!نمیشه تنهایی ادامه داد
هرچقدر هم محکم باشی
از درون فرو میریزی
بفهم لعنتی

سمن صمدی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.