من تنهای تنها می میرم

عزیزم
وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی ؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی ؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته ، بی اثر می کنی ؟

اغلب به تو می اندیشم
اغلب به تو می نویسم
نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را
سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم
شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند
 
عزیزم
چون به درون شعله خیره می شوم
درمانده می مانم
آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد ؟
اما تو هیچ عنایت نمی کنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها می میرم

هالینا پوشویاتوسکا
ترجمه : کامیار محسنی

نظرات 1 + ارسال نظر
مهربانوA2M2 سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 21:52

مرا به اسم صدا کن
تا بیایم
ای جانِ من

مرا به اسم صدا کن
نپرس
آیا اسمم
اسم پرنده ای ست در حال پرواز ؟
یا بوته ای
که ریشه اش در خاک فرو رفته است ؟
و آسمان را با رنگ خون
آغشته می کند

و نپرس
که اسمم چیست
خودم نمیدانم

می جویم
اسمم را می جویم
و می دانم که اگر بشنومش
از هر جای جهان که باشد
حتی از تهِ جهنم !
می آیم ...

جلویت زانو می زنم
و سَرِ خسته ی خود را
به دست های تو می سپارم ...

#هالینا_پوشویاتوسکا

من
پنجره را دوست دارم
که تو را به من نشان داد

باد را
که عطر تو را برایم آورد

خواب را دوست دارم
که تو را در آن دیدم

من نهر را دوست دارم
که دست‌های تو را می‌شست

دریا را
که تنت را شنا کرده بود

و جاده را
که گام‌های تو بر آن خورده بود

من عشق را دوست دارم
که عاشق تـــو شدم

افشین صالحی


ممنونم از حضور صمیمانه شما و شعر بسیار زیبایی که نوشتید مهربانو جان
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.