دوستت دارم

دوستت دارم
نوری که از درون تو می درخشد
و راهم را روشن می کند

تاریکی ابرهایت را دوست دارم
که در ستایش روشنی می باری

رودخانه هایت را
که به سنگ ریزه و خارهایم سلام
می کنند

دریایت را دوست دارم
که فقط برای غرق کردن من آفریدی

و این ساعت گیج را دوست دارم
که دو روز است خوابیده است
که تو را بیش تر ببینم

شمس لنگرودی

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 5 دی 1395 ساعت 07:41

حاصل بوسه های تو 
اکنون منم 
شعری
که از شکوفه های بهاری سنگین است
و سر به سجده بر آب فرود آورده 
دعا می خواند.
 

#شمس_لنگرودی

لب تو
بوسه‌ ی مرا می‌ شناسد
مثل لب حوا
که بوسه‌ ی آدم را
با این تفاوت که
برای حوا
آدم دیگری نبود
و برای تو
آدم‌ های دیگر بسیارند

اما
هیچ آدمی
برای تو
من نمی‌‌ شود
پس
هم تو حواتری و
هم من، آدم‌ تر
و این یعنی
ما به بهشت بازمی‌ گردیم

افشین یداللهی‬


با درود و سپاس از همراهی تون و شعر زیبایی که نوشتید خانم فرزانه عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.