عطر زنانگیت

وقتی عطر زنانگیت
شراب مستی می چشاند مرا
هزار شراب صد ساله
کم میاورد این خماری را
هزار افسانه ی اهورایی
قصه بچه گانه می شود
این جنگ بین عشق و هوس را

وقتی مرا می چشانی از
شهد روان در جوی بهشتیت
حوریان غبطه می خورند
بر معاشقه ی عاشقانه ی
تو و چون منی

اینک من بهشتی ترین
زندانی سرزمین تو ام
زنجیر شده با حلقه بازوانت
بچشانم ، که گوارایم باد این
عطر و شهد و زنجیر

وحید خانمحمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.