چشم انتطار تو

مرا پیکری است
تا چشم انتظار تو باشم
تا از دروازه های صبح
تا
دروازه های شب در پی تو بشتابم
مرا پیکری است
بهر آنکه عمرم را با عشق تو سر کنم

پل الوار

نظرات 2 + ارسال نظر
کاکتوس پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 12:12

من در گریه های برگ گل به وقت پاییز
دردهایی را دیدم
که پنهان کردنش ،
کار هرکسی نبود
کاکتوس

نه گریه ها
تـو را برگـردانْد
نـــه خــاطره هـا
دلم خوش بود
بــهار، دستت را می گیرد و
با خـــود می آوَرَد
اما تـــو انگار
برای نیامدن رفتـــه بودی

مینا آقازاده


از حضور صمیمانه ات و شعر زیبایی که نوشتی کمال تشکر را دارم کاکتوس عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد


............................................................
جائی می‌‌رسد
که جوهر عاشقی تمام می‌‌شود
.
عقل می‌‌ماند و یک مشت
خاطرهٔ مچاله در ذهن
.
، و مردن
که تا لحظهٔ مرگ
ادامه می‌‌یابد...
.
پرهام قاضی سعیدی

شکننده باشی
نسیم هم ویرانت می کند
من چه می دانستم که طوفان
در راه است
من چه می دانستم
کسی که می گوید خسته ام
شاید آنقدر خسته است
که می تواند
تا ابد بخوابد

مرجان مجاور

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.