جانا

جانا
مرد روزهای از دست رفته ی نه چندان دورم
کاش دوستت دارم
اینهمه بی قدر
اینهمه بی قدرت نبود

جانا
چقدر صدایت را دوست داشتم
و همین پریروزهای نه چندان دور اگر بود
می پرسیدی
داشتی ؟
و می گفتم
دارم

جانا
من ستاره های آسمان کویر را
با تو کشف کردم
من عشق را
با تو کشف کردم
و همین پریروزهای نه چندان دور اگر بود
می پرسیدی بیداری ؟
و می گفتم همیشه
می پرسیدی چه میکنی ؟
می گفتم می شمارم
تا خواب

جانا
دلتنگی هایم برای تو
فعل های حال من
ماضی نمی شوند
دارم ‌ها ، داشتم نمیشوند

جانا
من هنوز از تو بیدارم
حتی وقتی رفته ای
حتی وقتی نمیپرسی بیداری ؟
حتی وقتی دوستم نداری
تمام فعل های حال
تمام حالم
برای تو

مهدیه لطیفی

نظرات 1 + ارسال نظر


............................................................................
پس نمى دهد
نه دستهاى چرخان ساعت مرا
نه راهروهاى شلوغ فرودگاه تو را
دست من خالى است
این توئى که از درون چهار ضلع آن قاب عکس
اتاق مرا به آتش مى کشى
و یادگاریهایت را به جانم مى اندازى
دستم خالى ست!
به من بگو براى اینهمه ناچارى چه کنم
به من بگو...
از میان کدام خاطره ببوسمت
یا از امتداد کدامین سفر پیاده ات کنم.
.
على فیضمند
.

تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتنِ آخرین سطرِ مشق‌هایِ مدرسه
بیشتر از تقلب در امتحان
حتا بیشتر از بستنی‌ قیفی‌‌هایِ قدیم
پفک‌هایِ طعمِ پنیر
تو را بیشتر از توپ‌هایِ پلاستیکی
کوچه‌هایِ خاکی
این را که می‌دانی چه قدر بود
به خدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم
بیشتر دوست دارم
یشتر از صبح‌هایِ جمعه
عصرهایِ لواشک، آلوچه
تو را از زنگ‌هایِ تفریح هم
بیشتر دوست دارم
بیشتر از خیلی
بیشتر از زیاد
من
تو را یه عالمه دوست دارم

افشین صالحی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.