روزها رفتند

روزها رفتند
و تو به یاد نیاوردی
که آنجا
در آن گوشه ی متروک قلبت
عشقی جا مانده
عشقی زخم خورده
که بی تابانه می نالد
روشنایی ام بخش
 
روزها رفتند
و ما به هم نرسیدیم
تو آن سوی مرزهای رویایی
در افقی که ناشناخته ها را در آغوش گرفته
و من
قدم می زنم
می بینم
می خوابم
و به فرداهای روشنی دل خوش می کنم
که با شتاب
به گذشته ی برباد رفته ام
می پیوندند
 
روزهایم
طعمه ی افسوس ها شدند
کی خواهی آمد ؟

نازک الملائکه
ترجمه : سمانه رضایی

نظرات 3 + ارسال نظر
سه نقطه های دلم ... پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 18:21 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


.....................................................
بعد از من
هر کسی که به تو می رسید
در موج موهایت غرق می شد
و من این طرف
بعد از تو
دستم به هیچ کاری نمی رفت
دل من دریا بود اما
تو آنقدر ناگهان رفتی
که من
دست هایم را لای موهایت
جا گذاشتم...!

مصطفی زاهدی

کاش
شروع نمی کردی
کاش
اینقدر زیبا شروع نمی کردی
کاش
تمام می کردی
کاش
لااقل تلخ تمام می کردی
حالم
شبیه شعری نیمکاره است
در کاغذی مچاله شده
که باد
آن را به بازی گرفته

محسن حسینخانی

دلارام دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 10:10

نامت را می آورم
دورش را خط می کشم
و بغضم را درون آن حبس می کنم
دهانم چقدر طعم خداحافظی گرفته است .
مونا اکبریان

همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد

ایلهان برک

دلارام دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 10:09

دلتنگی مثل یک مرض میمونه
مثل یک خو.ره
ریز ریز همه وجودتو میخوره
اول از ذهنت شروع میشه فکرت ذهنت دلتنگش میشه
همش میگه کجاست چرا نمیاد و
بعد میرسه به چشمات به لبهات به سینه ات به دستهات
چشمات دلتنگ دیدنش میشه
لبهات دلتگ بوسیدنش و
دستهات دلتگ لمس کردن وناز کردنش و
اونوقته که نوبت به دلت میرسه و
امان امان از وقتی دلت تنگش بشه
دیگه هیچی نمیفهمه هیچی حالیش نیست
همش هوای دلش گرفته است و
بغض الوده چشمای دلت سرخ وگریانه و
زبان دلت سنگین وبی سخن
امان از وقتی دلت تنگ بشه......
عباسی

چه اتفاقی در حنجره ی تو می افتد
که صداها این چنین صمیمی
گوشواره می شوند؟
خوبی تو این ست که چشم هم ببندم باز
زیبایی
با من اندازه یک عمر حرف بزن
که شنیدنت
صدا نیست تصویر است
تو لالایی خوابِ وسط روزی
زمزمه ی ترانه ای لابه لای ظهر
تو قصه ی شبی هستی
که کم مانده لباس صبح بپوشد
این را هنوز نیامده بودی و
ندیده بودمت
فهمیدم

رسول ادهمی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.