آبی به رنگ دریا

آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت
و دوستش داشتم
سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم
آبی آبی
آبی به رنگ دریا
و نا گهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که
سر تا پایش زرد بود
زرد ، مثل نور
من شنا نمی دانستم
دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم
در دریایِ آبی بیکران رویاها
و کابوسها

حسین پناهی

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 23:52

بیمار توام درد جدایی تا کی ؟
تا کی ؟
بگو نازنینا !
این بیماری به جان خریدم و نمیدانستم
انتهای آن
تب آرام سرطانیست نفس گیر !
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد !
غریق این دریا را کجاست؟
بوی آرامش مهربان قلبم !
بیمارم و تب این عشق بر
روح و روانم مسکن گزیده انگار !
نفس بیماری میکشم و
طلب درد بیشتر دارم !
کجای دل خانه کردی که
درد تو را هم جز تو نیست درمانی !
من درد تو را به هزار درمان ندهم
من درد تو را به هزار درمان ندهم !
من درد تو را هر لحظه بر تنم میبوسم !
من تو را
درد تو را
تب تو را
من فقط تو را ......

بارها دوستت داشتم
بارها از نو عاشقت شدم
بارها تو را خواستم
از خدای خودم
از آسمان این شهر
از هر کسی که ممکن بود گمشده باشد
از هر کسی که ممکن بود گم کرده ای داشته باشد
اگر فردا بیایی
با آدمی چنان سرشار از عشق
که از شوق آغوشی که نیست
چنین دیوانه وار می نویسد
چه خواهی کرد؟
با غریقی که چشمانش پر از جای خالی توست
چه خواهی کرد؟
اگر فردا بیایی
با خودم
با خدایی که بارها و بارها راندمش
چه خواهی کرد؟

نیکی فیروزکوهی

سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 20:13 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم

میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم
مهدی فرجی

گفت: "چه غمگین است،
که در "بند" باشی
و وزنه ای سنگین
به پاهایت بسته باشند..."

گفتم: "و غمگین تر آن است،
که قلب ، وزنه باشد
سینه سلول !
و هر جا روی ،
زندان کوچکت را با خود ببری"

حمید جدیدی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.