دریچه ای به درونم باز می کنم

دریچه ای به درونم باز می کنم
و از قفسه ی سینه ام
دفتر قلبم را بیرون می کشم
بر هر صفحه ای
تصویر تو نقش بسته است
در هر برگی شعری به نام توست
گویی پروانه ای تاکنون در من
به پیله بوده است
که شوق بازگشت به آشیانه
از بال هایش می چکد
این قلب این پروانه ی بی پروا
دیگر از آن من نیست
آن را به تو می سپارم

مصطفی زاهدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.