سخن با تو می گویم

سخن با تو می گویم
تا کلام تو را بهتر بشنوم
کلام تو را می شنوم
تا به درک خود یقین یابم

تو لبخند می زنی که مرا تسخیر کنی
تو لبخند می زنی
و چشم من به جهان باز می شود

تو را در آغوش می گیرم
تا زندگی کنم
زندگی می کنیم
تا هر چه هست به کام ما باشد

تو را ترک می کنم
تا به یاد هم باشیم
از هم جدا می شویم
تا دوباره به هم برسم

پل الوار
مترجم :  محمد رضا پارسایار

نظرات 2 + ارسال نظر
سه نقطه های دلم ... پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 10:20 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


...................................................................
امروز که اینجا آفتابی بود
بیشتر از همیشه یاد تو بودم.
نه به خاطر خورشید زیبایش
یا دلچسبی گرمایش؛
یا به خاطر اینکه تعطیلی بود و
من تمام روز لم داده بودم و کتاب می خواندم؛ نه
به یاد تو بودم به خاطر تمام حرف هایی که می شد
با تو کنج حیاط ما زیر آفتاب نشست و زد؛
به خاطر صدای تکه های یخ لیوان شربتی که برایت می ریختم؛
به خاطر تمام عکس هایی که می گرفتم
تا سال‌ها بعد در یک آلبوم جلد چرمی سبز رنگ نشانت دهم
به خاطر شعر... این شعر.
می بینی؟
نزدیک بودن، زیاد هم دور نیست...

نیکى فیروزکوهى

کنار تو هیچ چیز آرام نیست
این ابرها
یک روز پایین می آیند
روبه روی پنجره فریاد می زنند
این اشک های ریزریز
یک روز دریا می شوند
و من
می نشینم گوشه ی اتاق
در خودم غرق می شوم
چقدر عاشق بودم
و نمی دانستم حرف های تو
موریانه های کوچک اند
روی دیوارها می نشینند
حرف های تو
باران تند زمستان اند
و من با دامن نارنجی ام
یخ می زنم
یخ می زنم یک روز

فرناز خان احمدی

دلارام سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 18:11

درست پیش نرفت

قرار نبود عاشقت بشوم

شاید برای تو هم درست پیش نرفت

وگرنه همان لحظه

همان لحظه که عاشقم کردی

باید دستت را به گوش ات نزدیک می کردی

می گفتی " ماموریت انجام شد "

و به سیاره ات بر می گشتی


پدرام مسافری

زن ها را
باید با جان و دل
خواند و از بر کرد
زن ها
عاشقانه ترین
شعرهای جهان اند

میلاد نمکیان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.