آخر من خیلی دوستت دارم

حسرت تو را
نبودنت را
بی‌تو بودن را
مثل داغی در قلبم احساس کردم
آن‌گونه تلخ
که این داغ رفته‌رفته بزرگ شد
رفته‌رفته عمیق شد
دیگر تاب تحمل نداشتم
طوری‌که
می‌توانستم خفه‌ات کنم
تا از دستت راحت شوم
آخر من خیلی دوستت دارم

ناظم حکمت
برگردان : رسول یونان

نظرات 6 + ارسال نظر
●♥ محمد شیرین زاده ♥● شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 15:41 http://m-bibak.blogfa.com

صد سال که تنها باشی‌

جز در خیال یک درخت

هیچ جایِ آرزو‌هایِ سبز جا نمی‌ گیری


((نیکی‌ فیروزکوهی))

بگذار
تمام شوم

در هر بودنی
که آغازش تویی

کامران موسوی

مهربانوA2M2 پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 15:04

آنقدر دوستت دارم 
که 
خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم !!
هر بار که می پرسی، چقدر ؟
با خودم فکر می کنم :
دریا چطور 
حساب موجهایش را نگه دارد ؟!

پاییز از کجا بداند 
هر بار چند برگ از دست میدهد ؟!

ابرهاچه می دانند 
چند قطره باریده اند ؟!

خورشید مگر یادش مانده 
چند بار طلوع کرده است ؟!

و من،
چطور بگویم که،
چقدررررررررر دوستت دارم ؟؟ !!

رفتن
بهانه است
تا بدانم چقدر برای داشتنم
دلت را به دریا می زنی و
در چشم های من
غرق می شوی .

من
فعل رفتن را
برای
آمدن تو
به سمت آغوشم
صرف می کنم

شبنــم نـادری


ممنونم از همراهی صمیمانه تون و شعر بسیار زیبایی که نوشتید مهربانو عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

سه نقطه های دلم ... پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 09:47 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


..................................................................
به این حرف ها اعتنایی نکن

تنهایی چیز خوبی نیست

و بدتر از تنهایی، "زیبایی" ست...!

اتوبوسی که مسافرش را به مقصد می رساند زیباست،

مادری که عکس فرزندش را می بوسد زیباست

و زیباست پیراهن،

وقتی که زن ها به تن می کنند.

و کسی چه میداند

مسافران تنهایند

مادری که سالها منتظر است ... تنهاست،

و پیراهنِ گلدار،

تنهاییِ زیبایی ست که گاه زن ها می پوشند

بی آنکه دیده شوند.

به دریا فکر کن

به آبیِ بیکرانی که بارها کنارش قدم زدیم

بی آنکه حرف های کف آلودش

گوش هایمان را خراش دهد.

به قایقران هایی که قوت شان به موجی بند است

و جانشان هم گاهی،

مهاجران ولی درد بیشتری دارند

نفس ها توی سینه هاشان حبس است

و با شکم های سیراب از زندگی

روی دریاها شناورند

به زیبایی ات سوگند

و تنهایی من،

که فاصله ها برعکس اند

که سهم هر کداممان از چیزی که داریم

بیشتر می شود

بیشتر می شود اندوه

و اندوه چیزی نیست

جز همین "دوستت دارم" های من.

من کی اَم؟

که گاه فکر میکنم سربازم

و از گلوله هایی که دارد،

بی مصرف ترین شان ... بهترین است،

که گاه فکر میکنم درختم

صنوبری بزرگ و سبز

که دست هیچ جنگلبانی روی شاخه هایش نیست.

بیشتر اما کودکم

غمگین و رنجور

که دستان مادرش را پشت مغازه ی اسباب بازی فروشی گم کرده است،

گریه میکند

و ماشین کوکی پشت ویترین،

میفهمد،

میفهمد تنهاست

و اینطور چشم از او بر نمیدارد.

خواستم شعر باشد

خواستم زیبایی ات را روی سطر سطرش بپاشم

تا مسافران عاقبت به خیر شوند

سربازها عاقبت بخیر شوند

و " دوستت دارم " مثل کودکی شاد

میان واژه ها "لِی لِی" کند.

حمیدجدیدی

خورشید امروز چه عاشقانه صدایم زد
وقتی دست مهربانش رابه روی صورتم کشید
نوازش اوراحس کردم
وقتی مرا در آغوش کشید
و در گوشم عشق را نجواکرد.
چشمانم رابوسید
و مرا ذره ذره از محبت لبریز کرد.
وقتی پلکهایم بالا رفت انگار به من لبخند زد
گفت:ای بهترین آفریده برپا
امروز را به تو ارزانی داشتیم
و بی اندازه خیر در انتظار توست.
فقط دستهای خود را باز کن
و آنها را در آغوش بگیر.
حرفهایش دلنشین بود
امروز بهترین روز زندگی من است..
چراکه با دستهای نوازشگرش بیدار شدم
شاکرم زیرا خدای مهربان امروز را دوباره به من هدیه کرد.
اگربه مهرش ایمان داری..
پس امروزت راباعشق شروع کن.
مهر بورز
عشقت را هدیه کن

مرضیه علایی

●♥ محمد شیرین زاده ♥● پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 04:59 http://m-bibak.blogfa.com

شب هنگام

زمزمه کردیم

بی قراری هایمان را

در گوش آسمان

خدا

سیگاری بر افروخت

به نام خورشید

از پس

هجوم اندیشه های شبانه

و ما

تن هایی

خوابیده در

زیر سیگاری عظیمی

به نام جهان


((سارا عبدی))

دلم میخواست
ﺑﯿﻦ ﺷﺐﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎﺕ
ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺖﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺲﻫﺎﺕ
ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺱﻫﺎ ﻭ ﻟﺐﻫﺎﺕ
ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺷﻮﻡ
ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻃﺮﻑ ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ
ﭼﺮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ

ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﺕ
ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺟﺎﻧﻢ
ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻢ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ

عباس معروفی

●♥ محمد شیرین زاده ♥● چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 14:59 http://m-bibak.blogfa.com

سلام احمد آقا عزیز ممنونم از اینکه هستید و هستی را با این انتخاب های ناب می آمیزید ...

قربون معرفتت شما بشم آقا محمد عزیز
شما همواره به من لطف دارید
وبلاگ خود شما مملو از عاشقانه های زیباست
دست مریزاد
موفق باشید
با مهر
احمد

●♥ محمد شیرین زاده ♥● چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 14:59 http://m-bibak.blogfa.com

حرمت نگه می‌‌ دارم

اگر نه باید تو را

عاشقانه‌ های تو را

خاطرات تو را

می‌ بستم به بد و بیراه

باید اصالت تو را

می‌ بستم به نانجیب‌ ترین حرف‌ هایِ رایجِ کوچه و خیابان

فحشِ آدم و عالم را می‌‌ کشیدم به عشقِ بی‌ صاحبت

روز‌های بی‌ پدر مادرِ تنهایی‌

شب‌ های لا مروت بی‌ خوابی‌

غروب‌ های نحسی که صدای اذان بلند میشود

صدای نفرین‌های مادرم بلند میشود

سایه ی نبودنت قد می‌‌ کشد

و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط می‌‌ کشم

تا آبرویت را پیش هر کسی‌ نریزم

خدا ا ا ا ا ا ا یِ من !!!!

با این همه بدی

چقدر هنوز دوستش دارم


((نیکی‌ فیروزکوهی))

به آفتاب احتیاج داشتم
احتیاج داشتم به دمیدن صبح
تا بیدار شـوم از کابوس
خوش آمـدی

روزگار غم انگیزی داشتم بی تو
پرده ی پنجـره ام از ابر بود
هر شب
با گریه به خواب می رفتم
و کشتی ها
در بالش من غرق می شدند

رسول یونان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.