انتظار

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست
کجاست ؟

قیصر امین پور

نظرات 4 + ارسال نظر
مهناز جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 15:48 http://delneveshteyemanoto.mihanblog.com

قیصر امین پور عزیز
ومن چقدر ناگهان چقدر زود دیر می شودش رو دوست می دارم....

اشعار قیصر امین پور واقعا دوست داشتنی می باشد و به دل می نشیند
مانا باشید
با مهر
احمد

سه نقطه های دلم ... پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 10:26 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


.........................................................................
می پرسند :خوبی؟ آخر یک نفر هم نیست بگوید: صحبت یک روز و دو روز که نیست.. تو مدت هاست بغض گلوی منی.. خیلی وقت ست، شب ها تا صبح.. تو ...تو ...تو ...تو را می شمارم ... خوبش هم اینجاست ،همه ستاره می شمارند که خوابشان ببرد، من تو را میشمارم و تا صبح بیدار.. شاید که تو مرا ببری.. تو که میدانی بانو.. بحث یک نخ و دو نخ که نیست.. من بیش از اینها از دست تو می کشم ،میکشم و به تو فکر می کنم،به تو فکر می کنم و صفحه ی سیاه حوادث دلم را می خوانم.. و چقدر خبر.. و چقدر دود.. اینجا بدون تو هوا آلوده است.. آخر صحبت یک قطره و دو قطره هم نیست.. خانه خراب شدیم از اشک ،تازه خوبست مرد ها گریه نمی کنند و الا که.. بگذریم هر کس برای خود یک پری دارد،پری چشم من دریایی ست انگار.. چه می گویند اینها؟ صحبت یک فنجان و دو فنجان که نیس یک مزرعه چای خسته ام.. یک جهان بغل، دلتنگم و یک تهرااان ،دلم گرفته.. بی طاقتم.. اما.. اما از تو چه پنهان، وقتی از جانم حرف می زنم دقیقا صحبت یک جان ست.. یک جان.. پس وقتی می گویم از نبودنت می میرم یعنی دقیقا از نبودنت می ..

سجادشهیدی

گاهی
بی تو آنقدر بی توام
که بی تو
هر چه می گردم دنیا نیست
هر چه می بینم دنیا نیست
هر چه می میرم دنیا نیست
نه بگو، نه بشنو، نه بیا
فقط
ولی
بیا

سیدعلی صالحی


با سلام دوست گرامی
ممنونم از شما که وقت گذاشتید و اشعار هفتگی را مطالعه کردید
امیدوارم همواره زندگی به کامتان باشد
با مهر
احمد

دلارام پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 03:11

آوار باران
شلاق یادها...
باشد...اعتراف می کنم...
زیر همین چراغ گرد سوز...
سوز می آمد
هوا سرد نبود...
دست هایش را "ها "کردم...
باد او را بوسید...
نسیم از همان شب رقصیدن آغاز کرد.
آن شب در آغوش گون ها به خواب رفتم!

"حمید رضا میرزایی "

ساعت گذشت و من هنوز
بر چشمان تو ، خیره ام

بگذار لحظه ای ، تنها تو را نگه کنم
موی سپید تو و اشک های من

کی اینچنین شدی
که ندیدمت

ساعت چه زود گذشت

عطیه هجرتی


ممنونم از حضورتان خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

نیلوفر چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 13:10

چقدر زیبا..درود و سپاس فراوان بابت انتخابهای نابتون


رنگ میگیرد آسمان دلم
وقتی یادتو همیشه اینجاست
من نمیدانستم پرواز یعنی چه
حال میفهمم دل زدن به دریاست


نیلوفرثانی

و صبح یعنی
اشتیـاقِ پنهانِ من
وقتی چشم هایَم
در دریایِ چشم هایـَت غرق شده
و روزش را لبخند میزند

صبح یعنی
تویی چسبیده به عشق
و لحظه هایی که با بویِ زندگی میگـذرد

صبح یعنی
عشقی مملو از تو

بهاره حصاری


خوشحالم که انتخاب هایم را دوست داشتید خانم نیلوفر عزیز
ممنونم از همراهی صمیمانه تون
مانا باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.