امید نوبهار من

یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آن چه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پراز سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود
درین بهار ... آه
چه یادها
چه حرفهای ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود

سیاوش کسرایى

نظرات 1 + ارسال نظر
کاکتوس چهارشنبه 11 فروردین 1395 ساعت 21:23

جاده

جاده همییشه همان جاده بود
تنها فرقش تو بودی
هرگاه که بودی،بهار بود
و درختان بر از شکوفه
شکوفه هایی که برای خود ارایی موهایت می شکفتند
و کنجشکگانی که برای شادی دلمان می سرودند
و هرگاه نبودی ،زمستان بود و سرما
و درختانی که از لرز نبودنت ،لباس سفید پشمین به تن کرده بودند
اری جاده همیشه همان جاده بود
تنها فرقش ،بود و نبود تو بود
که فصل ها را زیر و رو می کرد
کاکتوس

نمیدانم کدام سبزه را باید گره بزنم
تا دوباره دستانت را به دستانم گره کنی
به کدامین درگاه سجده کنم
که بار دیگر در آغوشت بگیرم
چند سال دیگر باید بگذرد
چند دریاچه دیگر باید اشک بریزم
و چند بار دیگر باید بمیرم و زنده شوم

بیا و این بار
به خاطر همین چندتار مویی که سفید نشده
با این گره برگرد
شاید سال بعد دیگر نباشم که سبزه هارا
به عشقت گره بزنم

یاشار عبدالملکی


ممنونم از همراهی صمیمانه ات کاکتوس عزیز
شاد باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.