گاهی برگرد و بغلم کن

گاهی برگرد و بغلم کن
برگرد و تنگ بغلم کن
وقتی حافظه ی تن بیدار میشود
هوسی قدیمی دوباره در خون میدود
وقتی لبها و پوست یادشان میآید
و دستها هوای لمس تو را دارند
گاهی برگرد و بغلم کن
وقتی لبها و پوست یادشان میآید
مرا با خود ببر
در شب

کنستانتین کاوافی شاعر مصری

نظرات 3 + ارسال نظر
کاکتوس چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 19:36

شعر تو را خواندم
شعری از عشق و جنون
شعری از گیسوی یار
شعری از اغوش و دل
شعری از اشک و سکوت
شعری از جاده و راه
شعری از غربت و غم
شعری از تردید و ترس
شعری از بارون و اه
به راستی کدام شعرت را نوشتی که من نخوانده باشم ؟
کاکتوس

ممنون به خاطر شعرهای زیبایی که در پاسخ به نظرات انتخاب می کنید

می آویزم خودم را
به چوب رختی احساست
شاید هوس کردی
یک روز
مرا
به تن کنی
دستان من
گرم‌ترین شال‌گردن است
حلقه کن به دور گردنت
در این روز ها که
عشق در بوران بی تفاوتی
دارد یخ می زند

نرگس نوروزپور


خواهش میکنم کاکتوس عزیز
خوشحالم شعرهایی انتخابی مرا دوست دارید
شاد باشید
با مهر
احمد

کاکتوس یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 14:42

گرچه مرا شعری در بغل نیست
اما یاد تو بسیار است

آرزو می کردم
که تو خواننده ی شعرم باشی
راستی
شعر مرا می خوانی ؟

حمید مصدق


ممنونم از همراهی صمیمانه تون کاکتوس عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد

قطار دل شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 19:06 http://hobabdel.blogfa.com/

همه ی پروانه هایم

درگذر از حلقه ی آتش

سوختند



می روم

این بار پلنگی را رام کنم


سینا به منش

اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشق
خود او را صد بار
سوخته است

تذکره اولیا
عطار نیشابوری


ممنونم از حضور صمیمانه تون دوست عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد:

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.