با من بگو چگونه فراموشت کنم

آن قدر دلتنگم
که می توانم هزار دریا را
به شوق دیدارت وارونه شنا کنم
و آن قدر بی رمق
که گاه ِ رسیدن به یاد بیاورم
ضربه های تبری را
که با دستهایت بر تنم فرود آمده اند

آن قدر به ما شدنی دوباره خوشبینم
که می توانم جوانه هایی
که بر زخم هایم روییده اند را هم ببینم
و آن قدر ناامید
که خواب ِ آخرین برگ ِ مانده بر شاخه هایم را
دلیلی برای سررسیدن زمستان تعبیر کنم

با من بگو چگونه فراموشت کنم
وقتی که زخم های عمیق ترم
بیشتر تو را به یادم می آورند
و بهار را چگونه باور کنم
وقتی که زمستانت در من
شکوفه داده است

مصطفی زاهدی

نظرات 2 + ارسال نظر


......................................................................
اگر میشد توان فراموش کردن را از انسان گرفت، او دیگر هیچ ستمی را تحمل نمیکرد. هیچ کس به اندازه کسی که فراموشی را نپذیرد، تنها نیست. آنکه به زمانهای متفاوتی تعلق دارد، معاصر هیچ کس نیست..
قطره اشکی در اقیانوس | مانس اشپربر | مترجم: روشنک داریوش
.

شانه هایت مُجاب ام میکند
در بستری که عشق
تشنه گیست
زلالِ شانه هایت
همچنان ام عطش میدهد
در بستری که عشق
مُجاب اش کرده است

احمد شاملو


مرسی از شعر زیبایی که نوشتید دوست مهربانم
شاد باشید
با مهر
احمد


...............................................

زمان زیادی می خواهم
برای فراموش کردن تو
اما فقط یک ثانیه می خواهم
تا به یاد بیاورم
پاییز پارسال
بیست و هشتم آبان ماه
رنگ سنجاق به موهایت
سبز بود...

محمد برقعی

تنهایی ام را دوست دارم
نه اینکه چون بی وفا نیست
نه اینکه چون خدا هم تنهاست
و یا در دلش دروغی نیست
نه
تنهایی را دوست دارم
وقتی تو را به من می رساند
و در ازدحامت
شلوغ ترین نقطۀ دنیا می شود دلم
تنهایی را دوست دارم
دزدانه که سرک می کشی
به خیالم
و نمی دانی
از گوشۀ تنهائی من
همیشه دامنت پیداست
تنهایی ام را دوست دارم

پرویز صادقی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.