تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد

تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
یک باره پری از نظر خلق نهان شد

گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد
ور ساقی مشتاق تویی مست توان کرد

گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت
بالای بلا خیز تو آشوب جهان شد

نقدی که به بازار تو بردیم تلف گشت
سودی که ز سودای تو کردیم زیان شد

جان از الم هجر تو بی صبر و سکوت گشت
تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد

هم قاصد جانان سبک از راه نیامد
هم جان گرانمایه به تن سخت گران شد

چشمم همه دم در ره آن ماه گهر ریخت
اشکم همه جا در پی آن سرو روان شد

فروغی بسطامی

نظرات 1 + ارسال نظر


..........................................
دل زودباورم را
به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد
تو به ناز خود فزودی ..

رهی معیری

همیشه تمام گلوله ها برای دشمن نیست
گاه باید آخرین گلوله را
برای خودت نگه داری
دوستت دارم
آن گونه که سربازی در محاصره دشمن
آخرین گلوله اش را

سید امید قدسی زاده


با درود و سپاس از لطف شما دوست گرامی
موفق باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.