چشمان تو که از هیجان گریه می کنند

چشمان تو که از هیجان گریه می کنند
در من هزار چشم نهان گریه می کنند

نفرین به شعر هایم اگر چشم های تو
اینگونه از شنیدنشان گریه می کنند

شاید که آگهند ز پایان ماجرا
شاید برای هر دومان گریه می کنند
 
بانوی من چگونه تسلایتان دهم ؟
چون چشم های باورتان گریه می کنند

پر کرده کیسه های خود از بغض رودها
چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند
 
وقتی تو گریه می کنی ای دوست ، در دلم
انگار ابر های جهان گریه می کنند

انگار با تو بار دگر ، خواهران من
در ماتم برادرشان گریه می کنند

در ماتم هزار گل ارغوان مگر
با هم هزار سرو جوان گریه می کنند

انگار عاشقانه ترین خاطرات من
همراه با تو مویه کنان گریه می کنند

حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست
همراه تو زمین و زمان گریه می کنند

حسین منزوی

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد شیرین زاده سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 21:10 http://m-bibak.blogfa.com

می‌ گفتم : کلمه‌ ای به من بده

شعری به تو می‌ دهم !

می‌گفت : لب‌ هایت را نزدیکتر بیار

کلمه‌ ای برایت می‌زایم.

هراسان

از رستاخیز گریختم.

سال‌ هاست

در این شعر

منتظر مردن‌ ام.


((بالتازار ترانسلان))

این جـُمعِه از آن جـُمعِه هایی ـست
که میخواهم هر چه عاشقـی را دور کـنم
بدون فکر ، آرام باشم
این جـُمعِه نبودنت را بردار
بگذار نفـسی آسوده بکشـم
با فکر اینـکـه ، هیچـگاه تو را ندیده ـَم
ساعتـی آسوده بخوابم

عزیزی داری ؟
جان عزیزت نبودنت را بردار و ببـر

بهاره حصاری


...................................
مرا به گریه نینداز
می شکنم
مثل فنجانی
که وقتی شکست
نفهمیدیم
بوته ی نقاشی شده ی گل سرخش
کجاست.

رویا شاه حسین زاده

دست های تو
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور میشدم

شمس لنگرودی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.