من بازمانده ی جنگی هستم

من
بازمانده ی جنگی هستم
که سال ها پیش
بین قلب من و
چشم های تو درگرفت
قلب من شکست و جنگ تمام شد

حالا من
جانبازی هستم تنها
که با آخرین ترکش های رفتنت
نفس می کشم

مینا آقازاده

نظرات 6 + ارسال نظر
جواد مهدی پور شنبه 12 دی 1394 ساعت 10:52 http://javadms1509.blogsky.com

سلام و عرض ادب محضرتان

شعری زیبا از بانو آقازاده ی گرانقدر خوندم

بسیار عالی بود

درود بر شما احمد آقای نازنین

از زیارتتون خوشحال شدم
ممنونم که به وبم سر زدید
بازم منتظرتون میمانم

سلام آقای مهدی پور عزیز
از لطف و محبت شما سپاسگزارم
خوشحالم که شعر خانم اقازاده را دوست داشتید
حتمن به وبلاگ شما سر خواهم زد
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

دلارام چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 20:47

دوست داشتنت را
قایم می کنم
مثل کودکی دبستانی
که برگه ی امتحانی اش را...
اگر شانس بیاورد چشم هایش لو اش ندهند
دست های لرزانش
رنگ پریده اش
و صدای قلبش
لو اش می دهند!

محسن حسینخانی

من درختم
هزارپرنده ازتو درمن پناه گرفته
بگذار بهاربرسد
شکوفه های صورتی که ریخت به گیسوانم
تماشایی ست
لرزیدن دلت
که برود
که بکشاندم به سرخی سیب
به چیده شدن
به عشق
من درختم
دستانم همیشه زیر چانه آسمان ست
به تماشای تو

الهه هادینا


ممنونم از همراهی صمیمی تون خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

سپیده متولی چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 19:58 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

بی وفایــی پیش چشم این اهالی خوب نیست
التماست می کنم این بی خیالی خوب نیست

خنده های رفتنت در کوچـــه ها ویــران گرند
گریه های ماندنم در این حوالی خوب نیست

مادرم می گفت:شاید یک غروبی آمدی
انتظار سرنوشت احتمالی خوب نیست

بی تو مشغــول تمـــام ِ خاطرات رفته ام
ای تمام هستی ام خوداشتغالی خوب نیست

کـــــوزه ای هستم کـــه با درد ترک خو کرده ام
جابه جایی های این ظرف سفالی خوب نیست

چون رمیدن های آهـــو نازهایت جالب است
دشت چشمم را نکن حالی به حالی خوب نیست

بعد از این حال من و این کوچــه و این باغ گل
از نبودت مثل این گلهای قالی خوب نیست


"ابوالقاسم خورشیدی"

گلخانه می‌گردد فضای خانه از بویت
کم کرده روی دشتی از گل را گل رویت

سرخی روی گونه‌هایت لاله‌ی خودرو
کندوی لبریز از عسل، چشمان جادویت

محو تماشای توام از بس هماهنگ است
عنّابی لب‌هایت و زیتونی مویت

جان مرا در دست داری و به هم وصل است
نبض من و آهنگ موزون النگویت

هر روز با پیغمبر چشمان تو همراه
هر شب فریبم می‌دهد شیطان ابرویت

گل‌های گیسویت برای سال نو کافی‌ست
شب‌ها بهاری دارم از گل‌های گیسویت

بهمن صباغ‌زاده

دلارام چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 18:19

تنها در خلوت اتاق
با هر چیزی می شود حرف زد
با میز
با گلهای شمعدانی
ا هر چه که هست.....
اما من دیوانه ام
میان این همه هست
با تو حرف می زنم که نیستی.....


یغما

نبودن هایت را
کنج دلم پنهان می کنم
همنجا که عاشقانه هایم
مهر سکوت بر لب دارند

و ترسها را با خود به
رختخواب میبرم
همنجایی که هر شب
با خیال تو و برای تو
با واژه ها شعر می بافم

و مثل زنی بی خیال پشت گوش هایم
می اندازم

فریبا دادگر

نیلوفر چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 13:11

عشق
هیچ کوهی را از جا نمی کَنَد!
در عوض
فرهاد شدن، توهم شیرینی ست
که می تواند
کوه ها را زیرِ پاهایَم جا به جا کند
تا جایی که ردِ قدم هایَ ت را بگیرم
و ته کوهِ قاف
قله ی آغوشَ ت را فتح کنم!

نسترن وثوقی

چقدر این انتخابتون زیباست احمدآقای عزیز..درود و سپاس فراوان

کجا پنهان کنم تو را؟
پشت کدامین واژه
کدامین سطر
که از خط شعرهایم بیرون نزنی
و طبل رسوایی ام را نکوبی

کجا پنهان کنم تو را؟
که گونه هایم از عشق
گل نیندازند
چشمانم از دوری ات
نبارند
و دستانم بهانه ات را نگیرند

لبریزم از تو
عطر دلدادگی ام
تمام شهر را پر کرده است
و تو آشکارترین پنهان منی

پریسا ولیزاده


ممنونم از لطف شما خانم نیلوفر عزیز
خوشحالم که دوست داشتید
مانا باشی
با مهر
احمد


.................................................

جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظه‌ها
و عالی‌ترین زمان‌ها
می‌دانیم که هست
بیشتر از همیشه
می‌دانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
و ما
در همان فضا
انتظار می‌کشیم
وُ انتظار می‌کشیم.

چارلز بوکوفسکی

به جنگ که فکر میکنم
زخمی میشوم.
به کویر که فکر میکنم
تَرَک برمیدارم.
به آسمان که فکر میکنم
پایین می افتم
و هر وقت به جنگل می اندیشم
گله ای از گوزن ها از رویم رد میشود.
جرأت فکر کردن به تو را ندارم.
"دریا" نام عمیقی برای یک معشوقه است
و من
هیچوقت شنا کردن بلد نبوده ام

بابک زمانی


ممنونم از حضورتان و شعر بسیار زیبایی که نوشتید دوست گرامی
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.