غمگین ترین شعر جهان

تو بر نمیگردی
و این غمگین ترین شعر جهان است
که ترجمه نمی شود

یعنی تو را
به هیچ زبانی
نمیتوان برگرداند ؟

مینا آقازاده

نظرات 11 + ارسال نظر
Melika سه‌شنبه 24 فروردین 1400 ساعت 09:10

سپاس از حضورتون دوست عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

ستار چهارشنبه 27 اسفند 1399 ساعت 22:44 http://Sattarfaizolazade

ایمان اورده ام به تو
ای اخرین پیامبری
که عشق
از لبهایت می ریزد


ستارفیض اله زاده

پریسا ش پنج‌شنبه 9 بهمن 1399 ساعت 20:58

اگر می‌شد که دودِ سوختن را گریه می‌کردم

سیاهی سرگذشت تلخ زن را گریه می‌کردم

نفیر درد مردن زیر مشت و موزۀ شوهر

گلوی « نادیای انجمن» را گریه می‌کردم

بخون «رابعه» بعد از بریدن‌های رگهایش

نشسته هرغزل«بلخ» و سخن را گریه می‌کردم

زبس زنجیر ننگ و نام شد در پای زن بودن

«فروغ» رسته از بند و رسن را گریه می‌کردم

به جرم دانشش تقریر شد فتوای اعدامش

نگاه «قرعة العین» عدن را گریه می‌کردم

پسِ حکم ملایی بود گر دروازۀ جنت

به مسجد هر سحر تکفیر«من» را گریه می‌کردم

شعر زیبای بهار سعید

سپاس از حضور صمیمی تون و شعر زیبایی که نوشتید
مانا باشید
با مهر
احمد

کاکتوس چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 12:23

حیف
که جستجو برای امدن دوباره ات
خیالی باطل است

فرزانه سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 18:35

دریا تو را از من گرفت ...
به ماهی ها گفته ام
برایم از دریا
سوغاتِ صدف بیاورند
شاید آخرین فریادهای عاشقانه ات
در گوش صدف ها مانده باشد....

مینا آقایی

دلارام دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 16:30

چقدر سخته
دلتنگ صدایی باشی
که قول دادی
هیچ وقت مزاحمش نشی..

دلارام یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 15:39 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

هیچ وقت
بی خداحافظی
کسی را ترک نکن
نمی دانی
چه درد بدی است
پیر شدن در خم کوچه های
انتظار.......

دلارام یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 15:29 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

سلام جناب زیادلو

خوشحالم که میبینم اینجا دوباره به روز شده وهستید واین حضورتان نشانه سلامتی وبهبودی شماست

همیشه سالم وتندرست وشاد باشید

ماتیلدا یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 00:15

چه بتوانی به سمت گلهای روسریت برگردی چه نتوانی دوستت دارم
شبیه بوسه ای که روی صورتت خط بیندازد...:گل

علیرضا نوری

شاد و سلامت باشی احمد عزیز

میان خواب منی هی از این به آن دنده

چقدر مانده به پایان؟ به ساعت چند ِ...

به سمت آخر هستی برو! برو!... می‌رفت!

قطــــــــــار مســخره‌ی مـــن بــدون راننده

تو خوب و خوب‌تری از هر آنچه دارم من!

بگو کــــه مال منـــی بین گریــه و خنده

میان هق هق تقویم کهنه می‌پوسد

دو دست خسته‌ی غمگین آرزومند ِ...

پیاز پوست بکن بعد گریــه کن راحت

و قطره قطره بچک هی از آنور ِ رنده

به چشم‌های تو هی فکر می‌کنم... هی... هی

چقــــــــــدر دور شدم از تـــــو مـرد بازنـــــــــــده!

زمین غمزده! تو نیستی و من تنها

چه سوگوارم از امروز ای خداوند ِ...

چه ژست‌های کثیفی که زندگی دارد

آهااای عکس بگیرید لطــــــفا ً از بنده

سکوت... پوچــــــی بینندگان ایــــــن بازی

سکوت... مردم خوشبخت ِ خوب ِ خرسند ِ...!!

"زهرا معتمدی"

لی لی یت شنبه 9 آبان 1394 ساعت 17:22

فکر میکنم اولین بارست که ناچار میشوم برای همه ی پست هایت کامنت بگذارم !

معرکه بودند همگی ... یکی طلب شما دوست من !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.