من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم

من
کمی بیشتر از عشق
تو را می فهمم
راه زیاد است ، مهم نیست
گاهی در این برهوت
سرگردان می شوم ، مهم نیست
باد پسم می زند مدام
سرما می رود توی جانم
مهم نیست
خودم را بغل می کنم
فقط می خواهم بدانم
جاده هر قدر دراز و طولانی باشد
آخرش یک جایی تو ایستاده ای ؟ بین راه
گاهی آدم هایی را می بینم
که آخر جاده شان هیچکس نیست
از این برهوت می افـتند به برهوت دیگر
و همین هراسانم می کند
و همین باعث می شود
تنهایی خودم را دوست بدارم
آخر من که جز تـــو کسی را ندارم

عباس معروفی 

نظرات 7 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 16:53

تمام راه با توام
با تو پرندگان را تماشا می کنم
با تو زیر سایه ی درخت می نشینم
با تو تمام خستگی هایم را از تن بیرون می کنم
حتی بر زانوان تو به خواب می روم
راه که تمام می شود
باز هم دلتنگ توام
دلتنگ تمام آسمان و درخت
دلتنگ تمام پرنده های جهان
دلتنگ بال های خیالی
که تو را به من
که مرا به تو می رساند...

سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 11:17 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


..............................
بوسیدمش
دیگر هراس نداشتم
جهــان پایان یابد
من از جهان
سهمم را گرفته بودم.
احمدرضااحمدى

کلمات را دود
یا آتش می خواهم
و آنها را به باد می سپارم
و سپس در عشق آنها
می گریم

بیژن جلالی

با درود و سپاس از لطف شما
با مهر
احمد

سپیده متولی سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 08:43 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

خانه ام وقتی که میایی تمامش مال تو

هر چـه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو

صد دو بیتی .صد غــزل ..و حتی یک بغل

شعر های خوب نیمایی تمامش مال تو

ضرب و آهنگ غزلهایم صدای پای توست

این صدای پای رویایی تمامش مال تو

وسعت آرام اقیانوس آرام دلـــــــــم

ای پری خوب دریایی تمامش مال تو

خوب یادم هست گفتی عشق_ یک بخش است

بخش کردم.عشق یک بخشی تمامش مــال تو

عشق من .عشق زمینی نیست باور کن عزیز

عشقم این عشق اهورایی تمامش مال تـــــو

باز هم بیت بد پایان شعــــرم مال من

بیت های خوب بالایی تمامش مال تو....!!!

"احمدرضا نصیری"

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﭘﯿشواﺯﺵ ﺩﺭ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﻭ
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﺪ
ﺍﺳﻔﻨﺞ ﻭﺍﺭ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻪ ﺁﻟﻮﺩ ﺷﯿﺮﻭﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﺩ !
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻗﺮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﯼ
ﺷﻌﺮ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ

نزارقبانی

مرسی از لطف شما خانم متولی عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

نوید دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 01:13

Ba tashakor az in sherhaye ziba
Darkhaste komak daram azatun
Donbale majmuei az ashare aghaye abas maroofi migardam va be shedat niaz daram
Mikhastam bedunam aya in ashar dar majmuei jodagane hast ke beshe tahie kard ya kheyr

سلام آقا نوید عزیز
تا اونجایی که من میدونم ایشان کتاب شعری ندارند که من بخواهم به شما معرفی کنم
شما می توانید از صحفه شخصی ایشان در فیسبوک و یا از وبلاگ رسمی شان به شعرهای مورد نظرتان برسید
موفق باشید
با مهر
احمد

ماتیلدا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 22:23

موهایی که حامل شالت شده اند شامل حالم نمیشوند
چرا?




مانا باشی احمد عزیز

ممنونم ماتیلدا عزیز
امیدوارم تو نیز شاد و سلامت باشی
با مهر
احمد

نیلوفر یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 10:17

تا قیام قیامت
می‌شود در نگاه تو زُل زد
می‌شود زیست
می‌شود مُرد.

آسمان و زمین را
می‌شود ظرف یک چشم برهم زدن متصل کرد
چشم‌هایی که داری
می‌شود بین باران و خورشید، پُل زد.

سید علی میرافضلی

احمد آقای عزیز چقدر زیباست این انتخابتون لذت بردم
درود و سپاس فراوان

اشک های تو
شانه ام را خیس می کند
و زخم سال های پیش را می سوزاند
در تو کدام رودخانه می گرید
و ماهی در آستین کدام رود
در تو
روشنایی عجیبی
که درختان سیب را بارور می کند
و دریایی که هنوز
در گوش دکمه های تو می خواند
زیبایی تو
همیشه چیزی را از قلم می اندازد

رضا بروسان

سلام خانم نیلوفر عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
ممنونم از همراهی صمیمانه تون
موفق باشی
با مهر
احمد

لی لی یت شنبه 2 آبان 1394 ساعت 12:26

درود و نور بر دوست

عالی بود ، مثل همیشه ...

سلام بر شما عزیز
از حضور صمیمانه تان سپاسگزارم
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
موفق باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.