گاهی دلم می خواهد

گاهی دلم می خواهد
بگذارم بروم بی هر چه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده
کیستم
اینجا چه می کنم
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست
فاصله ای هست
فردایی هست
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم بروم
ومی روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا ؟
کجا را دارم ، کجا بروم ؟

سیدعلی صالحی

نظرات 4 + ارسال نظر
سپیده متولی یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 13:06 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

اگر دنبالش بدوی او هم قدم‌هایش را تندتر خواهد کرد بگذار برود آرام آرام این‌طوری لااقل می‌توانی تا پیچ کوچه تماشایش کنی...
"علیرضا آدینه"

محمد کاویانی شنبه 18 مهر 1394 ساعت 20:14

سلام احمد جان. فوق العاده زیبا. خوشحالم که دوباره میتونم از انتخابهای زیبات لذت ببرم

سلام محمد جان
قربونت برم رفیق عزیز
من نیز خوشحالم که دوباره در میان شما عزیزانم هستم
مانا باشی
با مهر
احمد

مهدخت یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 13:55

سلااااام احمد عزیز...خوبین؟
تمام انتخاب هاتون زیبا بودن
من اما این سروده رو بیش تر دوست داشتم
یعنی خیلی بیش تر.....

سلام مهدخت عزیز
به لطف دعای دوستان کمی بهترم
خدا را شکر که شعرهای این هفته الخصوص شعر آقای صالحی را دوست داشتی
موفق باشی
با مهر
احمد

نیلوفر شنبه 11 مهر 1394 ساعت 19:54

چقدر این انتخابتون رو دوست داشتم..
درود و سپاس فراوان..

مرسی دوست عزیز و مهربانم
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.